کلاس که تموم شد با هم راه افتادیم از دانشکده بریم بیرون. چهار نفر بودیم. دم در ورودی دانشکده علوم پایه که رسیدیم یه دختر چادری محجبه از روبرو داشت می اومد تو. بی اختیار هر 4 نفر وایسادیم. سر هر چهارتامون هم پایین بود. اون خانومه که رد شد ما هم از دانشکده رفتیم بیرون. مطمئن بودم اگه اون دختره پوششش اون طوری نبود اول ما رد میشدیم. هم پسر بودیم هم 4 تا اما تنها چیزی که باعث شده بود بی اختیار بهش احترام بذاریم چادرش و وقار زن بودنش بود...
برچسبها:
یه بنده خدا | 2:47 صبح - جمعه 90/11/21