سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حجاب محدودیت است برای چشم های شیطانی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

چند وقتی است که موضوع حجاب و عفاف جنجال در خور توجهی در جامعه ایجاد و بحث در باره آن بازار داغی پیدا کرده است. از این رو مناسب دیدیم تا نوشته ای را که در شماره 18 نشریه «فرهنگ پویا» با عنوان «پیام عفاف و اخلاق در ادیان ابراهیمی» به چاپ رسیده است را خدمت شما هم عرضه کنیم

 

اشاره:

عفّت و تمایل به پوشیدگی، از اموری است که خداوند تبارک و تعالی در نهاد و سرشت انسان به ودیعه نهاده و فطرت او را به این گوهر متعالی زینت بخشیده است. از آنجایی که سلامت فردی و اجتماعی انسان و تعالی و کمال معنوی او وابسته به این حقیقت زیبا و نورانی است، در میان ادیان و مذاهب مختلف و به ویژه در دو دین مسیحیت و یهودیت، تأکید فراوانی بر پوشیدگی و عفاف شده است. این سیر فکری- عملی تا ابتدای دوران مدرن و شروع مدرنیته همچنان ساری و جاری بود، اما متأسفانه با روی کار آمدن تفکر سکولاریزم تفکری که در آن انسان علقه ای با امور معنوی، دینی و مذهبی ندارد و همه نیازهای خود را از علوم تجربی، عالم ماده و عقل خودْبنیاد تأمین می کند- و با زوال باورها و اندیشه های دینی و تبدیل انسان به موجودی مادی و زمینی و با کنار گذاردن ملاحظات اعتقادی- دینی؛ ناگهان سیلی از بی عفّتی و هرزگی تمام دنیای معاصر را فرا گرفت و انسان های بی شماری را در کام هلاکت فرو برد.

این نوشتار برآن است که با بررسی عفّت در یهود، مسیحیت و دنیای مدرن، گامی را در شناخت هرچه بهتر این مقوله بردارد.

عفّت؛ گوهری انسانی

بنابر گواهی تاریخ و اقرار اسناد تاریخی، مسئله عفاف، پوشیدگی و خویشتن داری؛ در اکثر قریب به اتفاق تمدن ها و آیین های جهان، ارزشی قطعی و هنجاری عادی بوده و با توجه به فراز و نشیب هایی که در مقابل خود با آنها مواجه بوده، در هیچ برهه ای از تاریخ و تمدن انسانی به طور کامل کنار گذاشته نشده و در تمامی دوران به عنوان امری فطری و انسانی مورد قبول و توجه همگان بوده است. از این میان متون مقدس دو آیین یهودیت و مسیحیت، با وجود بهره اندکی که از حقیقت وحیانی و الهی برده اند، در جای جای تعالیم خود، بر مسئله حجاب و عفاف تأکید کرده و بی عفّتی و بی حجابی را امری زشت و ناپسند می دانند.

عفّت در آیین یهود

در کتاب «عهد عتیق» که کتاب مقدس یهود است و یهودیان آن را کتاب آسمانی و الهی خود می دانند و در واقع مبنای شریعت دین یهود بر آن استوار است، در آیات و فقره های فراوان، سخن از حجاب، عفاف و دوری از خودنمایی و هرزگی به میان آمده است که در این جا به طور کوتاه به چند مورد از آنها اشاره می شود.

روبند، روسری و چادر در تورات

-1 در کتاب « اشعیاء نبی » که از کتاب های عهد عتیق و مورد قبول یهودیان است در قسمتی که سقوط بابل را مطرح می کند، می نویسد: «خداوند می گوید: ای بابل! از تخت خود به زیر بیا و بر خاک بنشین، زیرا دوران عظمت تو به سر آمده است. تو زمانی مانند یک شاهزاده باکره، لطیف و نازنین بودی، اما اینک برده ای بیش نیستی، دستاس را بگیر و گندم را آرد کن، روبندت را بردار، دامنت را بالا بزن تا از نهر عبور کنی [احتمالا اشاره ای است به تبعید شدن بابلی ها] تو عریان و رسوا خواهی شد. من از تو انتقام خواهم گرفت و به تو رحم نخواهم کرد». (کتاب اشعیاء نبی،47: 1-3)

در این عبارت از کتاب مقدس می بینیم که اهالی بابل را به شاهزاده ای زیبا، با کرامت، عفیف و باکره تشبیه می کند، ولی بعد از آن که دوران باشکوهشان به پایان می رسد، آنها را به برده ای تشبیه می کند که باید به کار و خدمت (دستاس به دست گرفتن و آرد کردن گندم) بپردازد و دیگر از هیچ عزّت و احترامی برخوردار نیست و بعد از این سقوط و نزول است که می گوید: «روبندت را بردار»؛ یعنی چون تو دیگر از طبقات پایین و نازل اجتماع محسوب می شوی و دارای احترام نیستی، دیگر لازم نیست خود را بپوشانی، چون پوشیدگی و حجاب برای کسی است که در اجتماع دارای شخصیت و احترام است.

-2 در کتاب «غزل های سلیمان» یا «غزل غزل های سلیمان» که گمان آنها بر این است که این کتاب را سلیمان نبی نوشته است و در آن اشعار عاشقانه ای به شکل سرود از زبان عاشق و معشوق در وصف یکدیگر سروده شده است، می آورد: «تو چه زیبایی، ای محبوب من! چشمانت از پشت روبند به زیبایی و لطافت کبوتران است. گیسوان تو مانند گلة بزهاست که از کوه جلعاد سرازیر می شوند... لبانت سرخ و دهانت زیباست. گونه هایت از پشت روبند همانند دو نیمه انار است». (غزل غزل های سلیمان، 4: 1-3)

-3 در اوایل تورات ، در «سِفْر پیدایش» و در مورد ماجرای «یهودا» و عروسش «تامار» می نویسد: «به تامار خبر دادند که پدر شوهرش برای چیدن پشم گوسفندان به طرف «تمنه» حرکت کرده است. تامار لباس بیوگی خود را از تن درآورد و برای این که شناخته نشود، چادری بر سر انداخت، دم دروازه «عینام» سر راه تمنه نشست...». (سِفْر پیدایش،38: 13-14)

-4 کتاب مقدس یهود در جایی دیگر روبند، روسری و چادر را جزء زینت های زن می داند و تلویحاً آنها را نوعی نعمت برای او به شمار می آورد و یکی از عذاب های الهی را از دست دادن زیورآلات و اشیاء زینتی از جمله روبند، روسری و چادر می شمارد و می گوید: «خداوند همه زینت آلاتشان را از ایشان خواهد گرفت؛ گوشواره ها، النگوها، روبندها،... روسری ها و چادرها». (کتاب اشعیاء نبی،3: 18-19و21)

-5 در عهد عتیق آمده است: روزی ابراهیم به ناظر خانه خود که رییس نوکرانش بود، گفت: «دستت را زیر ران من بگذار و به خداوند خدای آسمان و زمین قسم بخور که نگذاری پسرم با یکی از دختران کنعانی این جا ازدواج کند. به زادگاهم نزد خویشاوندانم برو و در آن جا برای اسحاق، همسری انتخاب کن». (سِفْر پیدایش، 24: 2-4) او نیز قسم خورد و به سمت شمال بین النهرین رهسپار شد و وقتی به مقصد رسید، شترها را در خارج از شهر در کنار چاه آبی خوابانید. نزدیک غروب که زنان برای کشیدن آب به سر چاه می آمدند، او چنین دعا کرد: ای خداوند! خدای سرور من ابراهیم! التماس می کنم نسبت به سرورم لطف فرموده، مرا یاری دهی تا خواسته او را برآورم. اینک من در کنار این چاه ایستاده ام و دختران شهر برای بردن آب می آیند. من به یکی از آنان خواهم گفت: «سبوی خود را پایین بیاور تا آب بنوشم». اگر آن دختر بگوید: «بنوش و من شترانت را سیراب خواهم کرد»، آنگاه خواهم دانست که او همان دختری است که تو برای اسحاق در نظر گرفته ای». (سِفْر پیدایش،24: 11-14) و بعد دختری به نام «ربکا» را دید که با سبویی سر رسید و همان طور که از خدا خواسته بود، آن دختر انجام داد...ناظر برای اسحاق از او خواستگاری کرد و فردای آن روز به همراه ربکا و دایه اش به سوی «بئر لحی رُئی» حرکت کردند... «پس ربکا و کنیزانش بر شتران سوار شده، همراه خادم ابراهیم رفتند. در این هنگام اسحاق که در سرزمین «نِگِب» سکونت داشت، به «بئر لحی رُئی» بازگشته بود. یک روز عصر هنگامی که در صحرا قدم می زد و غرق اندیشه بود، سر خود را بلند کرده، دید که اینک شتران می آیند. ربکا با دیدن اسحاق به شتاب از شتر پیاده شد و از خادم پرسید: آن مردی که از صحرا به استقبال ما می آید کیست ؟ وی پاسخ داد: اسحاق پسر سرور من است. با شنیدن این سخن، ربکا با روبند خود صورتش را پوشانید... اسحاق، ربکا را به داخل خیمه مادر خود آورد و او را به زنی گرفت».(سِفْر پیدایش،24: 61-67)

نپوشیدن لباس جنس مخالف

عفّت در آیین یهود تا به آن جایی پیش رفته است که در این مسلک از تشبّه زن به مرد و مرد به زن به شدت نهی شده و آمده است: «زن، نباید لباس مردانه بپوشد و مرد، نباید لباس زنانه به تن کند. این کار در نظر خداوند، خدایتان نفرت انگیز است». (سِفْر تثنیه،22: 5)

عذاب زنان عشوه گر و شهوت ران

در کتاب «اشعیاء نبی» با نگاهی مذمت بار، به بی عفّتی و عشوه گری زنان می نگرد و آنان را مستحق عقوبت و عذاب الهی می شمارد و می گوید: «خداوند زنان مغرور اورشلیم را نیز محاکمه خواهد کرد. آنان با عشوه راه می روند و النگوهای خود را به صدا در می آورند و با چشمان شهوت انگیز در میان جماعت پرسه می زنند. خداوند بر سر این زنان بلای «گری» خواهد فرستاد تا بی مو شوند. آنان را در نظر همه عریان و رسوا خواهد کرد. خداوند تمام زینت آلاتشان را از ایشان خواهد گرفت؛ گوشواره ها، النگوها، روبندها، کلاه ها، زینت پاها، دعاهایی که بر کمر و بازو می بندند، عطردان ها، انگشترها و حلقه های زینتی بینی، لباس های نفیس و بلند، شال ها، کیف ها، آیینه ها، دستمال های زیبای کتان، روسری ها و چادرها. آری، خداوند از همه اینها محرومشان خواهد کرد. به جای بوی خوش عطر، بوی تعفّن خواهند داد. به جای کمربند، طناب به کمر خواهند بست. به جای لباس های بلند و زیبا، لباس عزا خواهند پوشید. تمام موهای زیبایشان خواهد ریخت و زیبایی شان به رسوایی تبدیل خواهد شد. شوهرانشان در میدان جنگ کشته خواهند شد و شهر متروکه شده، در سوگ آنان خواهد نشست و ناله سر خواهد داد». (کتب اشعیاءنبی،3: 16-26)

دوری از هرزگی و بی عفّتی

در عهد عتیق از دو روش برای جلوگیری از بی عفّتی و بی بند و باری جنسی و حفظ گوهر وجودی انسان از آلودگی های نفسانی استفاده شده است؛ روش اول: هشدارها و نصیحت های اخلاقی و معنوی. روش دوم: وضع قوانین جزایی سخت و سنگین برای افرادی که مرتکب این اعمال می شوند.

نصیحت های اخلاقی دین یهود برای دوری از بی عفّتی

کتاب «امثال» که بنا برعقیده یهودیان توسط «سلیمانِ نبی» که خردمندترین مرد جهان می باشد نوشته شده، کتابی است که در آن دو نوع انسان معرفی می شود: انسانی که فقط به دنبال ارضای نفس خود است و انسانی که در راه کسب رضای پروردگار قدم برمی دارد. در این کتاب که با نصایحی حکیمانه به دنبال سوق دادن انسان به سوی فضایل اخلاقی و دوری از رذایل نفسانی است، درباره عفّت و بی عفّتی آمده است: «ای پسرم! سخنان حکیمانه مرا گوش کن و به بصیرت من توجه نما. آنگاه خواهی دانست چگونه درست رفتار کنی و سخنان تو نشان خواهد داد که از دانایی برخوردار هستی.زن بدکاره چرب زبان است و سخنان او مانند عسل شیرین می باشد، ولی عاقبت، جز تلخی و درد چیزی برای تو باقی نمی گذارد.زن بدکاره تو را به سوی جهنم و مرگ می کشاند، زیرا او از راه زندگی منحرف شده و سرگردان است و نمی داند به کجا می رود. ای جوانان! به من گوش دهید و آنچه را که میخواهم به شما بگویم هرگز فراموش نکنید: از چنین زنی دوری کنید. حتی به در خانه اش هم نزدیک نشوید. مبادا در دام وسوسه هایش گرفتار شوید و حیثیت خود را از دست بدهید...پسرم! نسبت به همسر خود وفادار باش و تنها به او عشق بورز؛ چرا باید از زنان هرزه خیابانی صاحب بچه شوی؟! فرزندان تو باید تنها مال خودت باشند. نباید غریبه ها در آنان سهمی داشته باشند. پس با زنت خوش باش... چرا باید به زن بدکاره دل ببندی... خداوند به دقت تو را زیر نظر دارد و هر کاری را که انجام می دهی، می سنجد. گناهان شخص بدکار مانند ریسمان به دورش می پیچد و او را گرفتار می سازد. بُلهوسی او باعث مرگش خواهد شد و حماقتش او را به نابودی خواهد کشاند». (کتاب امثال،5: 1-23)

در جای دیگری سلیمان زبان به نصیحت باز می کند و با بیان خاطره ای جوانان را به عفاف و پاکدامنی دعوت می کند: «پسرم! نصایح مرا بشنو و همیشه آنها را به یاد داشته باش. اوامر مرا به جا آور تا زنده بمانی. تعلیم مرا مانند مردمک چشم خود حفظ کن، آن را آویزه گوش خود بساز و در اعماق دل خود نگه دار. حکمت را خواهر خود بدان و بصیرت را دوست خود. بگذار حکمت تو را از رفتن به دنبال زنان هرزه و گوش دادن به سخنان فریبنده ایشان باز دارد.

یک روز از پنجره خانه ام بیرون را تماشا می کردم. یکی از جوانان احمق و جاهل را دیدم که در تاریکی شب از کوچه ای که در آن، خانه زنی بدکار قرار داشت، می گذشت. آن زن در حالی که لباس وسوسه انگیزی به تن داشت و نقشه های پلیدی در سر می پروراند، به سویش آمد. او زن گستاخ و بی شرمی بود و اغلب در کوچه و بازار پرسه می زد تا در هر گوشه و کناری مردان را بفریبد... (زن)با نگاهی فریبنده گفت: امروز نذر خود را ادا کردم و گوشت قربانی در خانه آماده است. پس برای یافتن تو از خانه بیرون آمدم. در جستجوی تو بودم که تو را دیدم... به این ترتیب با سخنان فریبنده و وسوسه انگیزش آن جوان را اغوا کرد؛ به طوری که او مثل گاوی که به کشتارگاه می رود، چون گوزن ِبه دام افتاده ای که در انتظار تیری باشد که قلبش را بشکافد، به دنبال آن فاحشه رفت...ای جوانان به من گوش دهید و به سخنانم توجه کنید؛ نگذارید چنین زنی دل شما را برباید، از او دور شوید، مبادا شما را به گمراهی بکشاند. او بسیاری را خانه خراب کرده است و مردان زیادی قربانی هوسرانی های او شده اند. خانه او راهی است به سوی مرگ و هلاکت». (کتاب امثال،7: 1-27)

جزای انسان های هوس ران

در این بخش به صورتی بسیار کوتاه به تعدادی از قوانین دین یهود که در آن ها جزای بی عفّتی بیان شده است، اشاره می شود:

-1 « اگر مردی در حال ارتکاب زنا با زن شوهرداری دیده شود، هم آن مرد و هم آن زن باید کشته شوند. به این ترتیب شرارت از اسرائیل پاک خواهد شد. اگر دختری که نامزد شده است، در داخل دیوارهای شهر توسط مردی اغوا گردد، باید هم دختر و هم مرد را از دروازه شهر بیرون برده، سنگسار کنند تا بمیرند؛ دختر را به خاطر این که فریاد نزده و کمک نخواسته است و مرد را به جهت این که نامزد مرد دیگری را بی حرمتی کرده است. چنین شرارتی باید از میان شما پاک شود». (سِفْر تثنیه،22:22-24)

-2 «اگر فردی با همسر شخص دیگری زنا کند، مرد و زن هر دو باید کشته شوند... اگر دو مرد با هم نزدیکی کنند، عمل قبیحی انجام داده اند و باید کشته شوند و خونشان به گردن خودشان است. اگر مردی با زنی و با مادر آن زن نزدیکی کند، گناه بزرگی کرده است و هر سه باید زنده زنده سوزانده شوند تا این لکه ننگ از دامن شما پاک شود. اگر مردی با حیوانی نزدیکی کند، آن مرد و حیوان باید کشته شوند. اگر زنی با حیوانی نزدیکی کند، آن زن و حیوان باید کشته شوند و خونشان به گردن خودشان می باشد». (سِفْر لاویان،20: 10و13-16)

-3 «کاهن نباید با یک فاحشه که خود را بی عصمت کرده و یا با زنی که طلاق گرفته ازدواج کند؛ چون او مرد مقدسی است... اگر دختر کاهنی فاحشه شود، به تقدس پدرش لطمه می زند و باید زنده زنده سوزانده شود». (سِفْر لاویان،21: 7-9)

-4 در ده فرمان خداوند به موسی آمده است: «زنا نکن، دزدی نکن، دروغ نگو، چشم طمع به مال و ناموس مردم نداشته باش». (سِفْر خروج،20: 14-17)

عفّت در آیین مسیح

قبل از ورود به مطلب مورد نظر باید به نکاتی توجه داشت:

نکته نخست؛ کتاب مقدس مسیحیان از دو بخش تشکیل شده است که شامل عهد قدیم (تورات، کتب انبیا، مکتوبات) و عهد جدید (اناجیل اربعه، کتاب اعمال رسولان، نامه ها، کتاب مکاشفات یوحنا) می باشد. و اعتبار عهد عتیق در نزد مسیحیان به این دلیل است که در اوایل عهد جدید آمده است:

«گمان مبرید که آمده ام تا تورات موسی و نوشته های سایر انبیا را منسوخ کنم.

من آمده ام تا آن ها را تکمیل نمایم و به انجام برسانم. به راستی به شما می گویم که از میان احکام تورات هر آنچه که باید عملی شود، یقیناً همه یک به یک عملی خواهد شد. پس اگر کسی از کوچک ترین حکم آن سرپیچی کند و به دیگران نیز تعلیم دهد که چنین کنند، او در ملکوت آسمان از همه کوچک تر خواهد بود...». (انجیل متی،5: 17-19) پس می فهمیم آن چه در مورد عفّت، در آیین یهود آمده، مورد قبول مسیحیان نیز می باشد.

نکته دیگر این است که رهبانیت و انزواطلبی موجود در دین مسیح و ترغیب و تشویقی که این آیین نسبت به دوری از ازدواج دارد، باعث شده است که برای رسیدن به این هدف دستورات سخت تری را برای پیروان خود وضع کنند تا آن که شخص، به دور از هرگونه تحریک جنسی و در محیطی کاملاً آرام به رهبانیت و عبادت خود بپردازد.

در این جا به چند مورد از دستورات مسیحیت که در عهد جدید آمده است، اشاره می شود:

دوری از نگاه حرام

در انجیل «متی» که از همه انجیل ها مفصل تر است و زندگی عیسی را با جزئیات بیشتری بیان کرده و اعتقاد سنتی مسیحی بر این است که این انجیل از دیگر اناجیل قدیمی تر است و به دست «متی» که از حواریون عیسی بوده، نوشته شده است، در مورد عفّت نگاه و چشم پوشی از نامحرم می نویسد:

«گفته شده است که زنا مکن! ولی من می گویم که: اگر حتی با نظر شهوت آلود به زنی نگاه کنی، همان لحظه در دل خود با او زنا کرده ای. پس اگر چشمی که برایت این قدر عزیز است، باعث می شود که گناه کنی، آن را از حدقه درآور و به دور افکن. بهتر است بدنت ناقص باشد تا این که تمام وجودت به جهنم بیافتد». (متی،5: 27-29)

دوری از آرایش ظاهری

پطرس ِرسول، بزرگترین حواری حضرت عیسی، در بخشی از نامه ای که به مسیحیان آسیای صغیر(ترکیه امروز) که در آن زمان به شدت مورد آزار و شکنجه بودند، خطاب به زنان می نویسد:

«برای زیبایی به آرایش ظاهری نظیر جواهرات و لباس های زیبا و آرایش گیسوان توسل نجویید؛ بلکه بگذارید باطن و سیرت شما زیبا باشد. باطن خود را با زیبایی پایدار؛ یعنی با روحیه آرام و ملایم زینت دهید که مورد پسند خداست. این گونه خصایل، در گذشته در زنان مقدس دیده می شد. ایشان به خدا ایمان داشتند و مطیع شوهران خود بودند». (نامه اول پطرس،3: 3-5)

وقار و پاکدامنی

پولُس طرسوسی، از جمله افرادی بود که طبق بیان عهد جدید، در تهدید و کشتار و شکنجه پیروان و مؤمنین به مسیح کوتاهی نمی کرد؛ وارد خانه های مردم می شد و مردان و زنان را به زور بیرون می آورد و به زندان می انداخت. و در نگاه برخی مسیحیان، تاریخ کمتر کسی را سراغ دارد که مانند او تا این حد به مذهب خود پایبند باشد و از هیچ کوششی جهت فرو نشاندن عطش مذهبی اش کوتاهی نکند؛ به طوری که حتی اذیت و آزار پیروان عیسی را خدمتی به خدا و دین خود می دانست، ولی او به خاطر عنایت و معجزه عیسی از راه انحرافی خود بازگشت؛ جزء مروجین و مبلّغان مسیحیت شد و بدون هیچ واهمه ای به موعظه و ارشاد می پرداخت. در عهد جدید نامه هایی از او خطاب به اشخاص و گروه های مختلف آورده شده است. از این نامه ها می توان به نامه او به «تیطوس» نام برد. تیطوس جوانی مؤمن، فداکار و مورد اعتماد پولس بود؛ به طوری که پولس اغلب مسئولیت های سنگین را به عهده او می گذاشت و بعد از آن که رهبر کلیسای «کریت» شد، پولس نامه ای به او می نویسد تا وظیفه یک رهبر خوب مسیحی را برای او شرح دهد و از او بخواهد تا مردم «کریت» را از کارهای فاسد و کثیف دور کند. و در این میان در مورد زنان می نویسد:

«به زنان سالخورده بیاموز که در زندگی و رفتار خود موقّر و سنگین باشند، غیبت نکنند، اسیر شراب نشوند و در اعمال نیک نمونه باشند تا بتوانند به زنان جوان تر یاد دهند که چطور شوهر و فرزندان خود را دوست بدارند، عاقل و پاکدامن باشند و کدبانویی شایسته و همسری شریف». (نامه پولس به تیطوس،2: 3-5)

دوری از هم کیش بدکار

و نیز در جواب سؤالات مؤمنان کلیسای «قُرَنس» می نویسد: «اگر کسی از بین خودتان ادعا می کند که برادر مسیحی شماست، اما در عین حال زناکار، طمع کار، بدزبان، بت پرست، مشروب خوار و یا فریب کار است، با او معاشرت نکنید. با چنین کسی حتی بر سر یک سِفْره هم ننشینید». (نامه اول پولس به قرنتیان،5: 11)

لباس مناسب، آرایش نکردن و سکوت

و همچنین در نامه اول خود به «تیموتائوس» که به دست او ایمان آورده و در سِفْرهای بشارتی اغلب همراه او بود و او را مانند پسر خود دوست می داشت و با اطمینان کامل مسئولیتِ سنگین کلیسای «اُفسَس» را به او واگذار کرده بود، می نویسد: «زنان نیز باید در طرز پوشاک و آرایش خود باوقار باشند. زنان مسیحی باید برای نیکوکاری و اخلاق خوب خود مورد توجه قرار گیرند؛ نه برای آرایش مو و یا آراستن خود به زیورآلات و لباس های پر زرق و برق. زنان باید در سکوت و با اطاعت کامل به فراگیری مسایل روحانی بپردازند...». (نامه اول پولس به تیموتائوس،2: 9-11)

البته نکته قابل توجهی در اینجا وجود دارد و آن این است که با تمام تأکیداتی که در عهد قدیم و عهد جدید بر روی عفاف و دوری از هرزگی شده است، ولی با کمال تأسف کتاب مقدس، انبیا و اولیای الهی را انسان هایی فاسد معرفی می کند به گونه ای که انسان بعد از خواندن این مطالب، انگشت حیرت به دهان می گیرد!! از جمله در مورد یعقوب نبی می نویسد: دختران یعقوب بعد از نوشاندن شراب به پدرشان، با او زنا می کنند. و نیز: یعقوب به جای زن خود با زن دیگری همبستر می شود. و در مورد عمران پدر موسی می گویند: عمرام(عمران) با عمه خود ازدواج می کند و موسی به دنیا می آید. و...

عفّت در دنیای مدرن

سیر حرکتی جوامع انسانی از ابتدای بعثت آدم (ع)، سیری پر فراز و نشیب بوده است، ولی بــا تمام سنگ اندازی هایی که در برهه های مختلف تاریخ بر سر راه انسانیت انسان صورت گرفته، در هیچ دوره ای مانند دوره حاضر و عصر مدرن؛ به نام بشردوستی، حقوق بشر و احیای حقوق انسانی، ضد بشر و حقوق انسانی او گام برداشته نشده است؛ به طوری که انسان امروز تبدیل به حیوانی هوس باز و تابع خواسته های نفسانی خود شده است، بلکه پا را از حیوانیت فراتر گذاشته و به کارهای زشتی رو می آورد که کثیف ترین و پست ترین حیوانات از آن گریزان هستند.

در این باره بزرگ متفکر معاصر اسلامی، شهید مطهری می فرماید:

«انسان امروز با همه پیشرفت های معجزآسا در ناحیه علم و فن، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته، بلکه به سیاه ترین دوران سیاه خویش بازگشته است، با یک تفاوت و آن اینکه از برکت قدرت علمی و فلسفی و ادبی خویش، برخلاف گذشته، تمام جنایت ها را در زیر پرده ای از تظاهر به انسانیت و اخلاق، نوع پرستی، آزادی خواهی و صلح دوستی انجام می دهد. صراحت و یکرویی جای خود را به دورویی و فاصله میان ظاهر و باطن داده است. در هیچ دوره ای مانند عصر جدید درباره عدالت، آزادی، برادری، انسان دوستی، صلح و صفا، راستی و درستی، امانت و صداقت، احسان و خدمت سخن گفته نشده است و در هیچ عصر، هم مانند این عصر بر ضد این امور عمل نشده است. در نتیجه بشر امروز مصداق سخن خداوند شده است: «وَ مِن النّاسِ مَن یعجِبُکَ قَولُه فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یشهِدُ اللهَ عَلی ما فِی قَلبِه وَ هُو اَلَدُّ الخِصامِ. وَ اِذا تَوَلّی سَعَی فِی الأَرضِ لِیفسِدَ فِیها وَ یهلِکَ الحَرثَ وَ النَسلَ»(بقره/204-205)در جهــان امــــروز از یــک طـرف لافِ نوع خواهی و بشر دوستی با بانگی هر چه بلندتر گوش ها را می خراشد و از طرف دیگر دامنه ملّت پرستی که خود نوعی توحش است، با همه تعصّبات و خودخواهی ها و قساوت ها و آتش افروزی های ناشی از آن، روز به روز بالا می گیرد. این یکی از تناقضاتی است که منطق بشر امروز گرفتار آن است.آیا سخنی یاوه تر و دعوتی پوچ تر از این می توان یافت که از طرفی مذهب، آن یگانه پشتوانه ارزش های انسانی را پشت سر بگذاریم و از طرف دیگر دم از انسانیت و اخلاق بزنیم و بخواهیم با زورِ لفّاظی و پند و اندرزهای توخالی طبیعت بشر را تغییر دهیم؟ این کاری است از قبیل نشر اسکناس بدون ضامن و پشتوانه.»(سیری در سیره نبوی، صص 25 - 26)

 آری بعد از رنسانسی که در چند قرن گذشته رخ داد، بشر نادان نه تنها مسیحیت سنتی، بلکه تمام حقیقت دین و عالم ماوراء را کنار زد و بلکه با عقب گردی نابخردانه به دوره ای که آن را «جاهلیت معاصر و مدرن» می نامیم رسیده و به کلی منکر تمام حقایق ماورایی شد.

در این دوره با تئوریزه کردن افکار و آرای جاهلی و ایجاد مکتب های الحادی علمی و فکری و اضافه کردن فروعات شیطانی دیگری به آن، تمامی حقایق و ارزش های متعالی و الاهی را نفی و انسان را از حقیقت انسانی اش جدا کرده و با نوشاندن جام زهری مهلک، اما به ظاهر شیرین، او را به کام مرگ فرستادند.

در این زمان، امور مقدس دوران انقراض و نابودی خود را سپری می کنند و تمامی ارزش های معنوی و الاهی از زندگی بشر محو و شسته می شود.

در این دوره انسان اصل و محور همه چیز می باشد و خواسته های او بر خواسته های هرکس دیگری ترجیح داده می شود و سرشت انسانی و علایق طبیعی او موضوعی است که باید بیش از هر چیز دیگر به آن پرداخته شود. در این زمان است که نفس حیوانی بشر، خدای او شده و شهوات او به مقام الوهیت تام و کامل می رسند.

انسان مدرن، انسانی است که در گرداب هواپرستی و خدا انکاری به صورتی جنون آمیز دست و پا می زند و سعی می کند همه خواسته ها و آرمان های وجودی و عطش درونی خود را با سراب دنیا سیراب کند. از این رو، در مسیر بهره وری از اشیای مادی و لذت های دنیوی، سر از پا نمی شناسد و ارضای همه خلأهای روحی و درونی خود را در لذت گرایی و آزادی عنان گسیخته و بی حد و حصر خود می بیند.

برای چنین انسانی؛ مفاهیمی چون خدا، قیامت، وحی، پیامبر، بهشت، جهنم، تکلیف، گناه و... الفاظی بی معنا بیش نیستند. به همین جهت مشاهده می کنیم که بی بندوباری، اباحی گری و بی عفّتی از سر و روی انسان سرازیر است و دوران مدرن را فراگرفته است.



برچسب‌ها:

نظر

یه بنده خدا | 12:15 عصر - یکشنبه 90/11/30


در آن هنگام که خداوند بر حضرت آدم احسان کرد و باغ زندگی او را به وجود «حوا» معنا بخشید ، غم تنهایی را از او زایل ساخت. از آن زمان به بعد که عالم را بقایی و آدم را امیدی به حرکت آورد ، خیمه زندگی بشر بپا شد. در حالی که نیمی از آن را «زن‏» استوار کرده بود، موجودی که بدون او، برای نظام آفرینش، آغاز و انجامی تصور نمی‏شود. بر همین اساس، در آیین حیات‏بخش اسلام برای « زن ‏» شخصیتی فوق‏العاده و منزلتی والا مقرر شده است و از او به عنوان موجودی یاد شده که باید مورد تکریم و مشمول مهر و محبت کافی قرار گیرد. به گونه‏ای که در قرآن کریم سوره‏ای است‏به نام «نساء» و مشتمل بر 176 آیه. علاوه بر این در اسلام برای تمامی جوانب زندگی فردی و اجتماعی، خانوادگی و زناشویی و حقوق زن، قوانین عادلانه‏ای وضع شده است. و از زنان شایسته آن چنان یاد می‏کند که گویی هیچ فرشته‏ای نمی‏تواند به مقام او نایل آید.

در میان قوانین آسمانی که خدای متعال، با توجه به نیاز زن به امنیت و آرامش، بر او مقرر کرده است، حکم «حجاب‏» است.

حجاب قانونی است که نه برای محدود کردن استعدادهای زنان، بلکه برای محدود کردن خطرهایی است که استعدادها و موجودیت زن را تهدید می‏کند.

 دیدگاه اسلام به اجتماع و مسائل آن، کاملا حکیمانه است. اسلام می‏خواهد جامعه‏ای آن چنان پاک بسازد که در آن اثری از فساد و انحراف وجود نداشته باشد. از جمله عوامل اساسی که پاکیزگی اجتماع و سلامت اخلاقی را ضمانت می‏کند، حکم حجاب است. با وجود حجاب، زنان از بی عفتی و عشوه‏گری و انحراف باز داشته می‏شوند و موجب صیانت‏خانواده و جلوگیری از به هم پاشیدگی آن می‏گردد. «حجاب‏» ایمنی بخشنده و نگهبان جامعه است و هرگز هیچ جامعه‏ای نمی‏تواند از پاکی و امنیت اجتماعی برخوردار باشد، مگر وقتی که زنان شان نخواهند بی‏بند و بار و برهنه باشند; زیرا «بی‏حجابی‏» همچون «وبا» یی است که در صورت گسترش آن در میان توده مردم، بسیار زود همه را آلوده و بیمار می‏کند. اسلام با دوراندیشی کامل، پیروان خود را به حجاب و ترک خودنمایی امر می‏کند تا پیش از وقوع حوادث خانمان برانداز و شیوع فساد، ریشه‏های آن خشک گردد و امکان رشد فساد اجتماعی بوجود نیاید.

 

«بی‏حجابی و پیامدهای آن‏»

1. روی‏آوری جوانان به انحرافات جنسی

جوان در دوران بلوغ، به علل مختلف، دچار هیجان و میل جنسی زیادی می‏گردد. هرگاه این هیجان‏ها و فشارهای جنسی، با دیدن صحنه‏های تحریک‏کننده و چهره‏های آرایش کرده زنان بی‏حجاب، همراه باشد، جوان را آن چنان بی‏اختیار می‏کند که دوست دارد با هر وسیله ممکن، نیاز خود را برآورده سازد. چنان که حضرت امام رضاعلیه السلام می‏فرمایند: «خدای متعال چشم اندازی به موهای زنان را حرام دانست; زیرا موجب تحریک مردان گشته، در نتیجه آن، مفاسد و انحرافاتی به وقوع خواهد پیوست که نه حلال است و نه پسندیده‏» (1)

آیا زنان بی‏حجاب، که عامل اصلی انحراف جوانان هستند، در جرم و کیفر آنان شریک نیستند؟ و آیا اینان نبودند که با خودنمایی و هرزگی خود، غرایز جوانان را تحریک کرده و روانه فساد نمودند؟ به هر حال، زنان بی‏حجاب، باید کیفر نابسامانی‏های اجتماعی و روانی که برای دیگران پیش می‏آورند، به عهده بگیرند.

2. بی حجابی و خیانت‏های خانوادگی

از آن زمان که بی‏حجابی در میان زنان رواج یافت، خیانت‏های خانوادگی نیز گسترش پیدا کرد. از آن پس، پیوسته آمار آن رو به افزایش رفته است. بی شک در بسیاری از موارد، شوهر خود زمینه این خیانت‏ها را فراهم می‏نماید; زیرا با همراه بردن همسرش به مجالس مختلط و منحرف کننده و سینماها و تئاترها، عملا بین او و بیگانگان، آشنایی برقرار می‏کند. بیگانگانی که در اغلب موارد هیچ گونه تعهد و ایمانی در آنان دیده نمی‏شود.  همین رفت وآمدها نامشروع و روابط خارج از چهارچوب موجب می‏شود که روابط خانوادگی سست گردد و اختلافات زندگی شروع شود. اینجاست که کاخ زیبایی خانواده از هم پاشیده و فرو می‏ریزد و بدبختی کودکان آغاز می‏گردد.

3. دخترربایی و تجاوزات به زنان و دختران

زن و دختری که زیبایی‏های خود را به دیگران نشان می‏دهند و غرایز جنسی  را تحریک می‏کنند، باید تاوان این رفتار ناصواب را با ریختن آبرو و پذیرفتن آسیب جسمی و روانی بپردازند. نظر جوانان منحرف به زنان بی‏حجاب، چیزی جز از دست دادن آبروی آنان نیست.  دختر ربایی در کشورهایی که به حجاب معتقد نیستند، بیداد می‏کند. بر اساس گزارش روزنامه گاردین، در آمریکا (واشنگتن) در هر 15 دقیقه، یک دختر ربوده می‏شود (2) والبته مثل معروفی است که می گوید آتش سوزی که شروع شد و تر وخشک با هم می سوزند. به طور کلی بی حجابی و نبودن چها چوب های اخلاقی باعث نا امنی در جامعه می شود.

حال سؤال این است، با توجه به سرانجام بی‏حجابی کدام یک از این دو نمونه «زن بی‏حجاب و بانوی باحجاب‏» بهترند؟ کدام یک متین و محترم‏ترند؟ مقام و منزلت کدام عالی‏تر است؟

 

 

پی‏نوشت:

1. بحارالانوار. ج 6، ص 103

2. مجله لبنانی «الدستور»، 1980

 

منبع: کتاب «خواهرم حجاب سعادت است‏»، نوشته: محمد ابراهیم الموحد القزوینی، مترجم: یوسف آبادنی



برچسب‌ها:

نظر

یه بنده خدا | 3:58 صبح - شنبه 90/11/22


پدران ارجمند! هر روز وضع پوشش و آرایش زنان و دختران در خیابانهاى مملکت اسلامى زننده‏تر و تحریک کننده‏تر مى‏شود و این وسط شمایید و دلمشغولى‏هاى اقتصادى سیاسى‏تان و من و امثال من هم دست به گریبان با شیطان و فتنه‏هاى آن به امان خدا رها شده‏ایم!

مقامات مسوول!!!
اینجانب یک پسر دانشجوى 20 ساله هستم! پدر و مادر به من حلال و حرام را آموخته‏اند و خودم هم چیزهایى در خصوص احکام و دیانت یاد گرفته‏ام! آنچه مى‏نویسم حرف من نیست که وصف حال هزاران جوان مثل من است!

آقایان! هر چه باشد شما حکم پدر ما را دارید! و آدم اگر با پدرش درد دل نکند و راه چاره نخواهد پس یقه چه کسى را بگیرد! خودتان مى‏دانید اوج نیروى شهوت در جوانى است و هنگامى که جوانى مثل من (که به دلیل مشکلات متعدد اقتصادى تا چند سال بعد خواب ازدواج را هم نمى‏توانم ببینم!) 


روزانه با صدها صحنه شیطانى مواجه مى‏شوم چه باید بکنم؟ به برکت تساهل و تسامح شما اوضاع بى‏حجابى و فتنه‏گرى در خیابانهاى مملکت هر روز زننده‏تر از دیروز است! شاید شما وقت ندارید که نگاهى به اوضاع خیابانها بیندازید! و شاید هم شیشه‏هاى دودى خودروهاى پلاک قرمزتان اجازه امکان تماشاى واقعیت را شما سلب کرده است! 

پدران ارجمند! هر روز وضع پوشش و آرایش زنان و دختران در خیابانهاى مملکت اسلامى زننده‏تر و تحریک کننده‏تر مى‏شود و این وسط شمایید و دلمشغولى‏هاى اقتصادى سیاسى‏تان و من و امثال من هم دست به گریبان با شیطان و فتنه‏هاى آن به امان خدا رها شده‏ایم! 

آخر چرا باید دختران دانشجو اجازه پیدا کنند با زننده‏ترین پوشش و تحریک کننده‏ترین آرایش به دانشگاه (از دولتى گرفته تا آزاد و غیر انتفاعى و علمى کاربردى و...) بیایند و کسى به سایه آنها هم چپ نگاه نکند؟ راستى اگر شما عالیجنابان جاى ما بودید چه مى‏کردید؟ نکند نعوذبالله حضرت یوسف مى‏شدید؟ که اگر این گونه بود و شما قدرتش را داشتید ما نه تقواى شما را داریم و نه قدرت شما را! به نظر شما جوانى مثل من تا کى مى‏تواند در مقابل وسوسه‏هاى شیطانى مقاومت کند! وقتى بیش از پنجاه، شصت درصد همکلاسان ما (که روزانه تا هشت یا نه ساعت وقت‏مان به صورت مشترک در کلاس درس و آزمایشگاه و محوطه دانشگاه مى‏گذرد) مبتلا به بى‏حجابى و رفتار زننده و آرایش محرک باشند و هر ثانیه بر آتش شهوت بنزین بپاشند کدام انسان عادى قادر به مقاومت خواهد بود که از من و امثال من توقع عفت و پاکدامنى و تقوا دارید! کجاى عقل و منطق و شریعت نوشته‏اند که هر لحظه به آتش شهوت دامن بزنید و بعد از جوان توقع پاکى داشته باشید! 

گاه بى‏گاه خبر سقوط برخی را در دام شهوت مى‏شنویم! و این یعنى حتى تاهل و سن بالا و آبروى اجتماعى هم نمى‏تواند همیشه در مقابل وسوسه‏هاى شهوت مقابله کند! پس چگونه من جوان مقاومت کنم! و تا کى! آیا امیدى به اصلاح هست؟ الان دو سال از حضور من در دانشگاه (که دولتى هم هست!) مى‏گذرد اما هر چه کرده‏ام نتوانستم معنویت قبل از دانشگاه را هم حفظ کنم! باور کنید شما هم اگر جاى من باشید و روزانه با صدها مدل رنگارنگ و شیطانى از بى‏حجابى در کوچه و خیابان و دانشگاه برخورد کنید بالاخره در یک مورد هم که شده تسلیم شیطان خواهید شد و به گناه تن خواهید داد!خواه گناه چشم باشد خواه گناه همکلامى با نامحرم و خواه...! 

در این میان اگر خیلى قدرتمند باشم و هنرمند، تمام فکر و ذهنم مشغول این است که چگونه از دامهاى شیطان فرار کنم! 

خدا وکیلى دیگر توان و نیرویى براى من و امثال من باقى نمى‏ماند تا به تولید علم فکر کنیم یا عدالتخواهى یا مقابله با مفاسد اقتصادى یا...! 

آقایان مسوولین! شمایى که احتمالا خود و اهل بیتتان همگى ملبس به زره پولادین تقوا هستید و اوضاع افتضاح فساد و بى‏حیایى فزاینده در مملکت و دانشگاهها دل و دامن پاکتان را آلوده نمى‏کند! فکرى به حال من و امثال من بکنید! 

من و امثال من آدمهایى هستیم معمولى که دوست داریم از خدایمان اطاعت کنیم! اما اگر روزانه در مقابل صدها وسوسه قرار بگیریم و فقط در یک یا دو مورد شکست بخوریم آنگاه دیگر پس از چهار سال حضور در دانشگاه دین و ایمانى برایمان باقى نخواهد ماند و شما هم در این گناه با ما شریک هستید! شمایى که ادعاى اصولگرایى مى‏کنید و با راى مردم و به امید اصلاح وضع مملکت به قدرت رسیده‏اید اما نسبت به هجوم روزافزون گناه و فساد به قلب و روح جوانان مملکت بى‏توجهید!شما که با بى‏خیالى و تساهل زمینه گناه و بى‏عفتى در دانشگاهها و کوى و برزن مملکت را فراهم آورده‏اید! شما که در مقابل ممنوعیت قلیان و تغییر ساعت بانکها واکنش نشان مى‏دهید اما در مقابل هتک روزانه حرمت احکام الهى چشم فرو مى‏بندید! خدا کند که توجیهات شما در قیامت به کارتان بیاید! وعده شما و من و امثال من در پل صراط!

 

منبع :http://hejaboehsas.blogfa.com



برچسب‌ها:

نظر

یه بنده خدا | 3:54 صبح - شنبه 90/11/22


خداوند میل به خودآرایی و جلب توجه را در وجود زن قرار داده(1) تا او بتواند برای همیشه قلب شوهرش را در تصرف داشته باشد. حال اگر این میل به خودآرایی و تصاحب قلب، به خیابان کشیده شود از محدوده ی خانواده فراتر برود ، وضع به همانجا کشیده می شود که اشاره کردیم، هر وقت زن احساس کند این نوع لباس و آرایش برای جامعه عادی شده، لباسی انتخاب می کند که پوشیدگی کمتری داشت باشد و آرایش غلیظ تری بر چهره اش می نشاند تا باز هم بتواند توجه دیگران را به خود جلب کند. برای اینکه این میل، در خانواده و فقط برای شوهر محدود بماند(2) خداوند دستور داده زن ها موقع حضور در جامعه بدن شان را بپوشانند و هیچ آرایشی نداشته باشند مگر در مجالس زنانه ای که مرد نامحرمی در آن حضور نداشته باشد.

همانطور که وقتی در دیواره ی سد روزنه ای ایجاد شود ، به تدریج بزرگ و بزرگتر می شود تا جایی که کل سد را از بین می برد اگر در حجاب و پوشش،سهل انگاری صورت گیرد و قسمتی از آن نادیده گرفته شود به تدریج دامنه ی آن افزوده می شود تا جائیکه امروزه در مورد وضع زن ها و دخترها در بعضی از کشورها شاهدیم.

والبته در کشورمان هم چند سالی است که وضعیت ظاهری خانم ها تغییر کرده است و فرهنگ سازی هایی که از طریق متولیان فرهنگی جامعه می شود ، در پیدایش این موضوع بی تقصیر نیست .برای مثال نحوه ی پوشش خانم ها در بعضی از فیلم ها و آشنایی های غلطی که منجر به ازدواج می شود ، می تواند باعث دامن زدن به ناهنجاری های اخلاقی موجود شود.

 در برخی از فیلم های خانوادگی و اجتماعی که طی این چند سال اخیر توسط صدا و سیما ساخته شده، جریان داستان به اینگونه است که دختر و پسری در دانشگاه یا محل کار همدیگر را می بینند و از هم خوششان می آید، بعد با هم حرف می زنند و قرار ملاقات می گذارند و تصمیم به ازدواج می گیرند. خانواده ی دختر یا پسر وقتی موضوع را می فهمند در ابتدا با ازدواج آنها مخالفت می کنند ولی در طی داستان و با شکل گیری بعضی اتفاقات، خانواده ها پی به اشتباهان می برند و اجازه می دهند آندو با هم ازدواج کنند اگر چنین روشی برای انتخاب همسر تبدیل به یک امر عادی شود ، دخترها و پسرها به محض اینکه همدیگر را ببینند و از هم خوششان بیاید ، با هم قرار ملاقات می گذارند به این بهانه که قصدمان ازدواج است. ولی هم من و هم شما می دانیم و هم همه ی آن دخترها و پسرها می دانند که چند درصد این ارتباطات به ازدواج منتهی می شود و چند درصد دیگر آن به ارتباط غیر شروع کشیده خواهد شد. و تازه از بین آنهایی که منتهی به ازدواج می شود، چند درصد ازدواج موفقی است؟ تقریباً هیچ!! تنها فایده ی این ارتباطات اینست که پسری از وجود یک دختر کامچویی کرده و او را رها کرده و سراغ دیگری می رود.

 

 

 دختران عزیز ، خواهران گرامی!

یکی از کلماتی که در این دوران، ارزش و جایگاه واقعی خودش را از دست داده و در بسیاری از اوقات کاملاً بی ربط مورد استفاده قرار می گیرد «عشق» است.  اگر پسری که با او قرار ملاقات می گذارید به شما گفت «عاشقت شده ام» مطمئن باشید دروغ می گوید. اگر می خواهید امتحان کنید. فقط کافیست به او بگویید با خانواده اش به خواستگاری بیاید. آن وقت می بیند که بهانه ها شروع می شود: «هنوز امکانات ازدواج را ندارم، هنوز به اندازه کافی تو را نشناخته ام، فعلاً آمادگی ندارم» و هزار جور بهانه دیگر، در صورتیکه عاشق، فقط منتظر اشاره معشوق است تا به وصال او برسد و در این راه از هیچ خطری نمی ترسد. متاسفانه در جامعه به قدری این روابط زیاد شده که هیچکس طعم واقعی عشق را احساس نمی کند. عشق که روزگاری جلا دهنده ی روح و دل و عاشق بود و آنچنان ارزشمند که درباره ی آن فرموده اند کسی که عاشق شود ولی عفت و تقوا پیشه کند ، اگر بمیرد ، ارزشی هم اندازه ی شهدا خواهد داشت، امروزه تبدیل به هیجانات جنسی شده (مگر در موارد بسیار نایاب و کم یاب) به همین دلیل است که امروزه هیچکس شعری از درد فراق و جدایی نمی گوید و هیچ مردی غزل عاشقانه نمی سراید...

 

عاشق و عفیف و کامروا باشید



برچسب‌ها:

نظر

یه بنده خدا | 3:46 صبح - شنبه 90/11/22




برچسب‌ها:

نظر

یه بنده خدا | 3:21 صبح - شنبه 90/11/22


دلیل اصلی حجاب، لذت بردن بیشتر آدم هاست! باور نمی کنید؟! خب باور کنید…

اولاً ازتون خواهش می کنم چند دقیقه وقت بذارید و این مطلب رو به دقت بخونید. راه دوری نمی ره…
مطمئن باشید این مطلب برای شما تازگی داره. من خودم تاحالا ندیدم جایی به این شکل درباره حجاب صحبت کرده باشن. اگر خوب مطلب رو بخونید و بفهمید مطمئنم خیلی از شبهات خودبخود حل میشه. یه چیز دیگه هم بگم هر روز که می گذره به این قضیه معتقدتر می شم که کسانی که با حجاب مخالفت می کنن هیچ دلیل و استدلال منطقی برای حرفشون ندارن. همه حرفشون رو جمع کنی، خلاصه میشه در این که “ما دلمون می خواد بی حجاب باشیم و هر کس حق داره هر طور می خواد زندگی کنه” غیر از این حرف هیچ چیز دندون گیری ندارن بگن. و البته پرواضحه که این حرف استدلال نیست فقط یه جور دل خوش کنکه برای راحت طلبی آدما. کسی استدلال منطقی نمی تونه بیاره که حجاب بده.

دلیل اصلی حجاب چیه؟

خب حالا بیاییم سر اینکه چرا خدا حجاب رو واجب کرده و هرکس اون رو رعایت نکنه براش گناه حساب می شه. دلیل اصلی حجاب، لذت بردن بیشتر آدم هاست! باور نمی کنید؟! خب باور کنید. ببینید خدا می خواد خونواده ها محکم و پابرجا حفظ بشن تا از طریق اونا هم زن و مرد به آرامش برسن و هم بچه ها فضای سالم برای تربیت داشته باشن، حالا چطوری این خونواده حفظ می شه؟ چه چیزی باعث میشه زن و مرد کنار هم بمونند؟! لذت، آره لذت باعث میشه زن و شوهر تا ابد کنار هم بمونند.

خب حالا چه ربطی داره؟ ببینید وقتی زن های جامعه حجاب داشته باشن و ازونطرف به مردها گفته شده نگاه خودشون رو کنترل کنن، اینطوری زن و مرد همیشه نسبت به هم حساس می مومن. یعنی تو جامعه، برای آدما جنس مخالف یه چیز حساسیت برانگیز به حساب میاد. حتماً شنیدید فلان فامیلتون که می ره خارج، برمی گرده براتون لاف می زنه که آقا نمی دونید اونجا چقدر مردم با فرهنگن! می پرسیم چطور؟ میگه آقا زن ها با حداقل لباس میان بیرون و می گردن ولی یکی نیست بهشون نگاه کنه، حالا اگه  ایران بود…تو ایران یه روسری عقب بره همه مردا چشاشون از حدقه می زنه بیرون…وخلاصه با این حرف ها یعنی می خواد بگه ایرانی ها بی فرهنگن و اروپاییا با فرهنگ. ولی فکر می کنید واقعا اینطوره؟! نه اصلا اینطور نیست.
مثال می زنم: یه نفر از روستا میره یه شهری که هواش خیلی آلوده اس، بعد میاد برای این روستاییا پز میده که آقا نمی دونی مردم شهر چقدر بافرهنگن! من که رفتم همه اش سرفه می کردم، چشام سوزش گرفته بود به خاطر هواش ولی مردم اونجا اصلا انگار نه انگار! هیچیشون نبود!

گرفتید منظورمو؟ آقاجون این که کلاس گذاشتن نداره. مردم اروپا از بس آلوده شدن دیگه حساسیتشون رو نسبت به زن از دست داده ان. این که نشونه فرهنگ بالا نیست. این نشونه آلودگیه، نشونه عدم سلامته. اونا دیگه آدمای  سالمی نیستن. یه مثال دیگه: یه نفر که تا حالا سیگار نکشیده به محض اینکه اولین پک رو بزنه شروع می کنه به سرفه کردن. چرا؟ چون ریه هاش سالمه ولی اون سیگاریه از بس ریه هاش آلوده اس هرچی پک بزنه بیشتر کیف می کنه هیچ سرفه ای هم درکار نیست. البته این سرفه نکردن فقط ظاهر کاره، وقتی مرض قلبی گرفت، سرطان گرفت، مشکل تنفسی پیدا کرد تازه می فهمه چقدر آلوده بوده. اروپاییا حساسیتشون نسبت به جنس مخالف رو از دست دادن، و ظاهراً فکر می کنن مشکلی نیست ولی وقتی آمار فساد و طلاق و بچه های بی پدر و خیانت و… رو بررسی می کنی تازه می فهمی چقدر آلودگی درکاره و …

مثال دیگه: من و شما چون سالمیم اگه به خورشید نگاه کنیم زود چشامون بسته می شه، یا اگه یه شیء طرف چشامون پرت بشه زود چشامونو می بندیم ولی اگه کسی عصب پلکش مشکل دار بشه هرچی به خورشید نگاه کنه چشاش بسته نمی شه و اگه یکی ببینتش می گه باریکلا! نگاه کن چقدر قویه، ولی کیه که ندونه زود آفتاب چشاشو داغون می کنه.

چرا مردهای ایرانی انقدر به زن حساسن؟

خب پس ما ایرانی ها آدم های سالمی هستیم که به جنس مخالف حساسیم. البته اگه همه چیز درکنار هم درست نشه این حساسیت به مشکل می خوره مثل همین که خیلی خانم ها از مردهای ایرانی گله دارن که زیاد متلک میگن و… که این به خاطر بالارفتن سن ازدواج و کم ایمانی و چیزهای دیگه است و ربطی به بحث ما نداره.
پس حجاب از یه طرف و نگاه نکردن مردها به زن ها از طرف دیگه باعث حفظ شدن حساسیت زن و مردی میشه. حالاست که مرد و زن سالم و حساس وقتی ازدواج می کنن از ازدواجشون لذت فراوون می برن و همین عامل میشه برای حفظ خونواده. شک نکنید کسی که تاحالا نگاهشو کنترل کرده، عکس و فیلم بد ندیده، رابطه غیرعرفی با کسی نداشته، بسیار بسیار بیشتراز کسی که این کارارو کرده، از همسرش لذت می بره. این یه مطلب اثبات شده اس . اگه شک دارید دور و برخودتون رو ببینید.

حساسیت به چه دردی می خوره؟

ممکنه هنوز مطلب جا نیفتاده باشه و احساس کنید اینکه ما حساسیم چیز خوبی نیست. ببینید اگه ما نسبت به یه چیزی حساس نباشیم خیلی راحت اونو انجام می دیم. مثلاً ماها هیچ کدوم نمی ریم آدمی رو به قتل برسونیم، چرا؟ چون نسبت به این کار فوق العاده حساسیم اگه حتی سمت این کار هم بریم، زود تپش قلب می گیریم، عرق می کنیم، دست و پامون می لرزه…خب این حساسیت چیز خوبیه دیگه. اگه آدم این حساسیتو از دست بده نتیجه اش چی میشه؟ میشه یکی مثل صدام که عین پشه آدم می کشت نه تپش قلب می گرفت نه رنگش می پرید و…
مثال دیگه: توجامعه ما دروغ و غیبت خیلی زیاد اتفاق میفته، چرا؟ چون مردم حساسیتشون رو نسبت به این گناها از دست دادن. خیلی راحت دروغ می گن و غیبت می کنن بدون اینکه یه ذره عذاب وجدان بگیرن، پس مردم آلوده شدن.

مثال دیگه فحش دادنه! کسی که دهنش هرز شده و دیگه پیچ و مهره های دهنش شل شده، خیلی راحت همه جور حرف رکیک و غیر رکیک می زنه. چرا؟ چون هیچ حساسیتی نسبت به حرف زشت نداره. ولی یه آدم محترم مودب حتی اگه بخواد یه فحش خیلی کوچیک اونم تو عصبانیت بده، کلی سرخ و سفید میشه و آخرشم معلوم نیست بگه یا نه. چون حساسه و آدم سالمیه!

حالا همین مطلب در مورد حجاب و عفاف هم صدق می کنه. کسی که راحت با زن های غریبه دست می ده، راحت حرف می زنه، راحت فیلم مبتذل می بینه بدون اینکه ذره ای عذاب وجدان و احساس گناه کنه، همه جور موزیکی رو گوش میده بدون اینکه ذره ای احساس خاص بهش دست بده و تازه به این افتخار هم می کنه (من انقدر بافرهنگم که راحت می تونم با همه دخترا حرف بزنم، من همه جور فیلمی می بینم انگار نه انگار و…) این آدم آلوده ای شده که حساسیت نداره، این که افتخار نداره عزیز من!

خدا می گه چی؟! میگه برای اینکه آدم های سالمی بمونید من شما رو از چیزهایی که آلودتون می کنه، منع می کنم. من به شما اجازه نمی دم با نامحرم اختلاط کنید، با هم تماس جسمی داشته باشید، با هم حرف های غیرمعمولی بزنید و حتی بهم نگاه غیرمعمولی کنید. خب زن ها چون زیبا آفریده شده اند و ازونطرف مردها طالب زیبایی هستند به زن ها گفته بدن خودتون رو بپوشونید و به مردها هم گفته نگاه خودتون روبپوشونید.اینطوری زن و مرد نسبت به هم همیشه حساس می مونن. نتیجه این حساسیت تو خونواده و در خلوت زن و شوهری معلوم میشه. چون زن و مرد بیرون جامعه حساس بودن حالا که تو خونه به هم می رسن حتی از گرفتن دست هم، هم لذت می برن ولی اروپاییه که تو خیابون به صدتا زن دست داده، صدتا زن نیمه لخت رو دیده، وقتی با شریک خودش خلوت می کنه فقط از خود رابطه جنسی لذت می بره. این آدم دیگه لذت بصری و لمسی نداره.

حالا چند تار مو بیرون باشه که آسمون به زمین نمیاد…

حالا یکی میاد میگه که خب قبول کردیم که برای سالم موندن باید پوشش داشت، حالا چند تار مو بیرون باشه چه اتفاقی میفته؟ جواب اینه که هرچیز باید درست حسابی و کامل انجام بشه. مثلا قانون میگه آقاجون هروقت سوار ماشین شدی کمربندتو ببند. ممکنه یکی کمربندشو نبنده و سفرشم به سلامت بره و برگرده ولی قانون که نمی تونه بگه خب بعضیاتون کمربند ببینید، یا هرکی دلش خواست کمربند ببنده یا مثلا اگه گرمتون شد نبندید… اینطوری که سنگ رو سنگ بند نمی شه. قشنگ مثل آدم باید بگه همه بدون استثنا باید کمربند ببندن. خدا هم گفته همه زن ها باید تمام بدنشون غیر از دست و صورتشون رو بپوشونن و همه مردها باید نگاهشون رو کنترل کنن وگرنه براشون گناه می نویسم.

اگه اروپاییا حساسیتشون رو ازدست دادن، چرا حریص رابطه جنسی هستند؟

 خب حالا یه سوال می مونه. اگه اروپاییا حساسیشون رو به جنس مخالف از دست دادن، پس چرا انقدر دنبال رابطه جنسی هستن؟ برای جواب دادن به این سوال هم باید انسان رو خوب شناخت و هم میل جنسی رو. شاید شنیده باشید فلان پادشاه 2هزار تا زن داشته ولی هرجا می رفته یه زن تازه می دیده می گفته اینم بیارید به حرمسرا اضافه کنید. چرا؟ اینکه دوهزار تا زن داشته پس چرا سیرمونی نداشته؟ میل جنسی همینه دیگه. مثل یه آتیش می مونه که هرچی بهش هیزم بدی نه تنها خاموش نمی شه که تازه شعله اش بیشتر هم می شه؛ یا مثل خوردن آب شور می مونه که هرچی بخوری تشنه تر می شی.

جناب اروپایی از یک زن لذت نمی بره چون لذتش پخش شده بین صدها زنی که دور و برش می بینه. فکر می کنه اشکال از زنشه میره سراغ یکی دیگه ولی اونم سیرش نمی کنه میره سراغ بعدی و این سلسله تا جایی ادامه پیدا می کنه که حتی به فکر همجنس بازی، سکس با حیوانات، سکس با ربات و اینجور مزخرفات میفته تا سیر شه و البته واضحه که هیچ وقت سیر نخواهد شد.

کلا این رو شنیدید که میگن هرچیزی زیاد بشه ارزش خودشو از دست می ده. من خودم زیاد شنیدم کسانی که ماهواره تماشا می کنن بعد نیم ساعت کانال عوض کردن کنترل رو میندازن اونور و می گن: اه این که هیچی نداره! بنظر شما واقعا هیچی نداره؟! 800 تا کانال هیچی نیست؟! چرا، اتفاقا برنامه برای دیدن فوق العاده زیاده ولی چرا این بیننده دیگه مثل سابق از برنامه ها لذت نمی بره؟! چون حس تنوع طلبیش درگیر شده و لذتش بین همه شبکه ها پخش شده. چون خیالش راحته شبکه های دیگه هم هست 5 دقیقه نشده هی کانال رو عوض می کنه.

30 سال پیش که مردم یه تلویزیون سیاه و سفید داشتن و اونم تازه از عصر برنامه پخش می کرد و یه کانال بیشتر نداشت، مردم با همون یه کانال و برنامه محدود واقعا عشق می کردند ولی حالا 800 تا کانال رو هیچی نمی دونن!!

راه حل لذت بردن از تلویزیون چیه؟ اینه که یه کانالو انتخاب کنی و قشنگ مثه آدم تماشاش کنی!

ازدواج هم همینه دقیقا! اگه تو فکرت این باشه که غیر همسرت آدمای دیگه ای هم هستند، هیچ وقت از همسرت لذت نمی بری. راه حل پایبندی به همسر چیه؟ اینه که ازش لذت ببری. چطور لذت می بری؟ وقتی که نگاه و رفتار و فکر و همه چیزت رو فقط به اون معطوف کنی. اینطوری اگه همسرت حتی سیاه و سفید هم باشه باهاش عشق می کنی وگرنه اگه رنگی باکیفیت هم باشه ازش لذتی نمی بری!!

تنوع طلبی…

البته تنوع طلبی چیزیه که خیلی جاها هم خوبه مطمئنا اگه آدم تنوع طلب نبود ما باید هنوز تو غار زندگی می کردیم ولی تنوع طلبی در مورد چیزهای جنسی باعث نابودی خونواده می شه پس از اول باید با کنترل نگاه وپوشش جلوشو گرفت و نگذاشت آدم معتاد تنوع طلبی بشه که ترک این اعتیاد خودش مصیبتیه…

آزادی یا محدودیت؟

مطلب آخرو بگم و جمع کنم حرفمو. چند ساله آزادی مد شده و این حرفا. آزادی چیز خوبیه آدم ذاتاً دوست داره آزاد باشه ولی آزادی به این معنی نیست که آدم هر کاری دلش خواست بکنه. هیچ موجودی تو طبیعت طبق این تعریف آزاد نیست از هسته اتم بگیرید (الکترون ها نمی تونن بگن مادیگه دلمون نمی خواد دور هسته بچرخیم می خواهیم هرکاری دلمون خواست بکنیم!) تا زندگی گیاهان و حیوانات و بیاییم تا انسان. هیچ جا آزادی به معنی هرکاری دل بخواهی نیست. یعنی چی که آدم هرکاری خواست بکنه؟ تو فوتبال میشه گفت من دلم می خواد با دست بازی کنم، دلم می خواد تکل خشن برم، چرا داور یا مربی نظرشو به من تحمیل می کنه؟ و… این حرفها به همون اندازه خنده داره که بگیم چرا به من گیر می دن که دنبال دخترا راه می افتم، یا چرا میگن موتو بپوشون من دلم می خواد هرجور می خوام بگردم…

 اگه می خواهید ببینید نتیجه آزادی چیه، نگاه کنید به کشورهای خارجی. فکر کنم لازم نباشه آمار بدم بارها و بارها خودتون شنیدین اونجا چه خبره. البته اونا این چیزا رو بد نمی دونن چون همونطور که گفتیم آلوده این چیزا شده ان. هر کس اطلاع نداشته باشه و بهش بگن تو دنیای جدید هر کس حق داره هرطور می خواد رفتار کنه، میگه عجب حرف قشنگ و متمدنانه ای! آفرین!

می خواهیم ببینیم راه حل سلامت جامعه آزادیه یا محدودیت یا چیز دیگه. خیلی سال پیش این حرف هایی که ما الآن می زنیم تجربه شده. اومدن گفتن آقا یعنی چی که اصلاً مرد و زن به هم تعهد داشته باشن بذارید همه چیز آزاد بشه تا مردم دچار عقده های جنسی نشن و… یه چند سال گذشت دیدن آقا وضع خراب شد. آمار تجاوز، رابطه با کودکان، فرزندان نامشروع، بیماری های جنسی و … همینجوری صیر صعودی گرفت. اومدن گفتن حالا ما یه حرفی زدیم دیگه انقدرم آزادی خوب نیست!!

نتیجه آزادی مطلق، بدون شک بی بند و باریه پس باید چیکار کرد؟ باید رفت سراغ ضد آزادی مطلق؟ یعنی محدودیت مطلق؟ نه چون محدودیت مطلق هم باعث عقده میشه. چون نیاز جنسی جزوی از وجود آدمه و باید تأمین بشه. آزادی مطلق و محدودیت مطلق هر دو بده. یه چیز جالب بگم. توطول تاریخ مسیحیا به مسلمونا میگفتن اینکه بین شما همجنس بازی وجود داره به خاطر محدودیت هاییه که تو روابطتون دارید. ولی حالا خودشون به جایی رسیدن که تجمع و راهپیمایی راه میندازن که همجنس بازی رو قانونی کنن! اولی نتیجه محدودیت و دومی نتیجه آزادیه! پس چیکار باید کرد؟

باید آزاد محدود بود آزادی جنسی در کانون خانواده و محدودیت جنسی در جامعه. اینطوری نه عقده پیش میاد نه بی بند و باری.

و این یعنی حرف اسلام و حرف خدا. شما آزادید در خلوت خونه با همسرتون هر لذت جنسی رو تجربه کنید ولی در جامعه به دلیل سالم موندن باید محدودیت داشته باشید.

پس از این به بعد قبل از این که به طور کلی و بدون فکر بگید من کلا با محدودیت مخالفم یه کم فکر کنید و ببینید اصلا میشه آزاد آزاد بود؟ اصلا اینطوری سنگ رو سنگ بند می شه؟! محدودیت خوب نیست ولی آزادی هم خوب نیست. چیزی بین این دوتا.

نکته آخر اینکه الآن ما عقلا و منطقا فهمیدیم که فلسفه حجاب چیه. و از این به بعد مسئولیتمون بیشتر می شه. ازونجایی که فقط عقل و منطق باعث نمیشه آدم یه کاری رو انجام بده (مثل پزشک هایی که بهتر از همه مضرات سیگار رو می دونن ولی راحت سیگار می کشن) بنابراین باید ایمانمون رو هم قوی کنیم و تقویت ایمان با عبادت و یاد خدا انجام می شه که این دیگه جدای از عقل و استدلاله.

درپناه حق…


منبع:www.mohajabin.blogfa.com



برچسب‌ها:

نظر

یه بنده خدا | 3:18 صبح - شنبه 90/11/22


گروهی از دانشمندان رفتار شناسی دانشگاه رادبوند نایمخن هلند، می گویند یک ملاقات ساده با زنان می تواند به نقصان ذهنی و حواس پرتی گذرا در مردان منجر شود. 

به نقل از خبر روز پنج شنبه 19 ژانویه ( 29 دی) سایت بی بی سی فارسی؛ عقل مردان در هنگامی که با زنان غیر مرتبط با زندگی شخص نظیر مادر، خواهر، عمه .... مواجه می شود به طور موقت از کار می افتد.

تحقیقات دانشمندان هلندی نشان می دهد که معاشرت با زنان می تواند قوای شناختی مردان را موقتا تضعیف می کند.

گروهی از دانشمندان رفتار شناسی دانشگاه رادبوند نایمخن هلند، می گویند یک ملاقات ساده با زنان می تواند به نقصان ذهنی و حواس پرتی گذرا در مردان منجر شود؛ حتی در مواردی مانند چت اینترنتی که میزان جذابیت یا در دسترس بودن زن مشخص نیست.

 

در این تحقیق آمده است که در مواردی "ذکر چند باره اسم های زنانه توانسته قوای شناختی یک مرد را تحت تاثیر قرار دهد." در مورد دیگر حتی یک پیام کوتاه با تلفن همراه هم به همین نتیجه منجر شده است.
تازه ترین مطالعه ای که یوهان کارمانس، از محققان این دانشگاه، در سال 2009 انجام داد، نشان داد قوای شناختی مردان، بعد از 5 تا 7 دقیقه معاشرت با زن غریبه جذاب افت می کند.

بر اساس این تحقیق "اغلب شرکت کنندگان بعد از اینکه متوجه شدند یک زن بر فعالیت شان نظارت می کند، قوای شناختی شان کاهش پیدا کرد."

"مردان وقتی که با زنی تلفنی صحبت می کنند یا حتی منتظر تماس او هستند، وقتی در اینترنت با زنی چت می کنند، یا وقتی که در اتاق انتظار خانم دکتر جدیدشان هستند، قوای شناختی شان تحت تاثیر قرار می گیرد"

 

این محققان می گویند تکامل زیستی مردان به گونه ای است که آنها خودآگاه یا ناخودآگاه، به دنبال فرصت های جفت گیری هستند. بنابراین مردان بیش تر از زنان احتمال دارد که "از موقعیت های خنثی، برداشت های جنسیتی کنند" و اولین هزینه این واکنش آنی را ذهن می پردازد.

گفتنی است این تحقیقات می تواند تائیدی بر مضمون برخی احادیث وارده در فقه اسلامی باشد.



برچسب‌ها:

نظر

یه بنده خدا | 3:28 صبح - جمعه 90/11/21


بسم الله الرحمن الرحیم
یامن لا هو الا هو
متن سخنرانی استاد صمدی درباره وجوب حجاب از دیدگاه علم عرفان:

کل عالم و مقام عصمت عالم اگر به صورت یک شکل و یک بافت و صورتی در بیاید، قهراً به بافت انسان در می آید . همانطور که قوه خیال، حقایق آنسویی را مطابق با مناسباتی که بینشان است، با اشکال این سویی برای انسان پیاده می کند، قوه خیال عالم، عصمت نظام عالم را در نشئه طبیعت به صورت انسان شکل می دهد و چون عصمت بیشتر با اسم شریف (الباطن) سازگار است، لذا به صورت زن شکل می دهد، نه صورت مرد . چون مرد بیشتر با اسم "الظاهر" و زن بیشتر با اسم شریف "الباطن" در ارتباط است. لذا همان مقام اسم شریف "الباطن" آمده در شریعت و برای زن به صورت حجاب مطرح شده است.
این حجاب در حقیقت صفت خدا داشتن زن است، خداوند هم محجوب است. خودش فرمود: "از پشت هفت هزار حجاب دارید من را می بینید". اگر عدد را بالاتر ببرد باز هم حق است.
نه این که دین اگر به زن می گوید "تو حجاب را نگه داشته باش"، این العیاذ بالله جسارت به زن است این در حقیقت یک احترامی به زن است . به او می گوید : چون تو مطابق اسم شریف "الباطن" الهی پیاده شده ای، ما نمی خواهیم که تو در معرض دید هر کسی قرار بگیری، لذا محجوب باش. بگذار اگر دیگران می خواهند تو را ببینند از پشت حجابها ببینند. این حجاب برگرفته از حجاب حق است، لذا حجاب دژ زن است، چه اینکه برای خداوند دژ است. فرمود هر چه کوشش کنید نمی توانید حقیقت غیبیه ذات مرا ببینید، آنقدر محجوبم، آنقدر در حجابم، هر چه کوشش کنید و حجابها را خرق کنید و پاره کنید باز هم همچنان مرا در پشت حجاب باید ببینید. هرگز من کشف تام نمی کنم، حتی در قرآن هم کشف تام ذاتی نکرد. قرآن هم اگر چه خدا را به ما معرفی کرد، اما یا با الفاظ یا با معانی یا با صور. هم الفاظ حجابند و هم معانی و هم صور حجابند. از پشت حجاب ها خدا خود را معرفی کرد و الا حق آنطوری که حق است، برای خلق جلوه نمی کند، که اگر بخواهد بکند لازمه جلوه گری حق برای خلق بساط خلق را جمع کردن است .
زن تا موقعی که در حجاب است، حق است؛ موقعی که از حجاب در آمده است وجهه ی خلقی پیدا می کند. وقتی وجهه ی خلقی پیدا کرد، دیگر تواناییش شکسته می شود . این است که حجاب برای زن یک احترام است که زن بیشتر شبیه به خداوند شود. و اگر می خواهند "عصمت اعظم" را به صورت شکل زنی در بیاورد، ظاهراً به بهترین شکل در می آورد که بهتر و زیباتر از این چهره در نظام هستی پیدا نمی شود . لذا مشابه چهره جناب صدیقه طاهره در عالم هرگز زنی پیدا نمی شود، چه اینکه مشابه چهره پیغمبر و امیرالمومنین هرگز در عالم پیدا نمی شود .
حال که این عصمت کبریای الهی را در حضرت صدیقه طاهره تجلی کرده است او آنچنان در حجاب قرار می گیرد که فقط امیر المومنین لیاقت دیدار همچنین جمالی را خواهد داشت، که به او گفتنند :"زهرای عزیز! اگر علی ابن ابیطالب نبود برای تو هرگز در عالم کفوی پیدا نمی شد". چون زن وشوهر باید کفو هم دیگر باشند.
*** لازم به ذکر است که مراد از حجاب، حجاب اسلامی و قرآنی یعنی چادر است.

حیانخ تسبیح ایمان است.

 
بسم الله الرحمن الرحیم
یامن لا هو الا هو
متن سخنرانی استاد صمدی درباره وجوب حجاب از دیدگاه علم عرفان:

کل عالم و مقام عصمت عالم اگر به صورت یک شکل و یک بافت و صورتی در بیاید، قهراً به بافت انسان در می آید . همانطور که قوه خیال، حقایق آنسویی را مطابق با مناسباتی که بینشان است، با اشکال این سویی برای انسان پیاده می کند، قوه خیال عالم، عصمت نظام عالم را در نشئه طبیعت به صورت انسان شکل می دهد و چون عصمت بیشتر با اسم شریف (الباطن) سازگار است، لذا به صورت زن شکل می دهد، نه صورت مرد . چون مرد بیشتر با اسم "الظاهر" و زن بیشتر با اسم شریف "الباطن" در ارتباط است. لذا همان مقام اسم شریف "الباطن" آمده در شریعت و برای زن به صورت حجاب مطرح شده است.
این حجاب در حقیقت صفت خدا داشتن زن است، خداوند هم محجوب است. خودش فرمود: "از پشت هفت هزار حجاب دارید من را می بینید". اگر عدد را بالاتر ببرد باز هم حق است.
نه این که دین اگر به زن می گوید "تو حجاب را نگه داشته باش"، این العیاذ بالله جسارت به زن است این در حقیقت یک احترامی به زن است . به او می گوید : چون تو مطابق اسم شریف "الباطن" الهی پیاده شده ای، ما نمی خواهیم که تو در معرض دید هر کسی قرار بگیری، لذا محجوب باش. بگذار اگر دیگران می خواهند تو را ببینند از پشت حجابها ببینند. این حجاب برگرفته از حجاب حق است، لذا حجاب دژ زن است، چه اینکه برای خداوند دژ است. فرمود هر چه کوشش کنید نمی توانید حقیقت غیبیه ذات مرا ببینید، آنقدر محجوبم، آنقدر در حجابم، هر چه کوشش کنید و حجابها را خرق کنید و پاره کنید باز هم همچنان مرا در پشت حجاب باید ببینید. هرگز من کشف تام نمی کنم، حتی در قرآن هم کشف تام ذاتی نکرد. قرآن هم اگر چه خدا را به ما معرفی کرد، اما یا با الفاظ یا با معانی یا با صور. هم الفاظ حجابند و هم معانی و هم صور حجابند. از پشت حجاب ها خدا خود را معرفی کرد و الا حق آنطوری که حق است، برای خلق جلوه نمی کند، که اگر بخواهد بکند لازمه جلوه گری حق برای خلق بساط خلق را جمع کردن است .
زن تا موقعی که در حجاب است، حق است؛ موقعی که از حجاب در آمده است وجهه ی خلقی پیدا می کند. وقتی وجهه ی خلقی پیدا کرد، دیگر تواناییش شکسته می شود . این است که حجاب برای زن یک احترام است که زن بیشتر شبیه به خداوند شود. و اگر می خواهند "عصمت اعظم" را به صورت شکل زنی در بیاورد، ظاهراً به بهترین شکل در می آورد که بهتر و زیباتر از این چهره در نظام هستی پیدا نمی شود . لذا مشابه چهره جناب صدیقه طاهره در عالم هرگز زنی پیدا نمی شود، چه اینکه مشابه چهره پیغمبر و امیرالمومنین هرگز در عالم پیدا نمی شود .
حال که این عصمت کبریای الهی را در حضرت صدیقه طاهره تجلی کرده است او آنچنان در حجاب قرار می گیرد که فقط امیر المومنین لیاقت دیدار همچنین جمالی را خواهد داشت، که به او گفتنند :"زهرای عزیز! اگر علی ابن ابیطالب نبود برای تو هرگز در عالم کفوی پیدا نمی شد". چون زن وشوهر باید کفو هم دیگر باشند.
*** لازم به ذکر است که مراد از حجاب، حجاب اسلامی و قرآنی یعنی چادر است.

حیانخ تسبیح ایمان است.

 
بسم الله الرحمن الرحیم
یامن لا هو الا هو
متن سخنرانی استاد صمدی درباره وجوب حجاب از دیدگاه علم عرفان:

کل عالم و مقام عصمت عالم اگر به صورت یک شکل و یک بافت و صورتی در بیاید، قهراً به بافت انسان در می آید . همانطور که قوه خیال، حقایق آنسویی را مطابق با مناسباتی که بینشان است، با اشکال این سویی برای انسان پیاده می کند، قوه خیال عالم، عصمت نظام عالم را در نشئه طبیعت به صورت انسان شکل می دهد و چون عصمت بیشتر با اسم شریف (الباطن) سازگار است، لذا به صورت زن شکل می دهد، نه صورت مرد . چون مرد بیشتر با اسم "الظاهر" و زن بیشتر با اسم شریف "الباطن" در ارتباط است. لذا همان مقام اسم شریف "الباطن" آمده در شریعت و برای زن به صورت حجاب مطرح شده است.
این حجاب در حقیقت صفت خدا داشتن زن است، خداوند هم محجوب است. خودش فرمود: "از پشت هفت هزار حجاب دارید من را می بینید". اگر عدد را بالاتر ببرد باز هم حق است.
نه این که دین اگر به زن می گوید "تو حجاب را نگه داشته باش"، این العیاذ بالله جسارت به زن است این در حقیقت یک احترامی به زن است . به او می گوید : چون تو مطابق اسم شریف "الباطن" الهی پیاده شده ای، ما نمی خواهیم که تو در معرض دید هر کسی قرار بگیری، لذا محجوب باش. بگذار اگر دیگران می خواهند تو را ببینند از پشت حجابها ببینند. این حجاب برگرفته از حجاب حق است، لذا حجاب دژ زن است، چه اینکه برای خداوند دژ است. فرمود هر چه کوشش کنید نمی توانید حقیقت غیبیه ذات مرا ببینید، آنقدر محجوبم، آنقدر در حجابم، هر چه کوشش کنید و حجابها را خرق کنید و پاره کنید باز هم همچنان مرا در پشت حجاب باید ببینید. هرگز من کشف تام نمی کنم، حتی در قرآن هم کشف تام ذاتی نکرد. قرآن هم اگر چه خدا را به ما معرفی کرد، اما یا با الفاظ یا با معانی یا با صور. هم الفاظ حجابند و هم معانی و هم صور حجابند. از پشت حجاب ها خدا خود را معرفی کرد و الا حق آنطوری که حق است، برای خلق جلوه نمی کند، که اگر بخواهد بکند لازمه جلوه گری حق برای خلق بساط خلق را جمع کردن است .
زن تا موقعی که در حجاب است، حق است؛ موقعی که از حجاب در آمده است وجهه ی خلقی پیدا می کند. وقتی وجهه ی خلقی پیدا کرد، دیگر تواناییش شکسته می شود . این است که حجاب برای زن یک احترام است که زن بیشتر شبیه به خداوند شود. و اگر می خواهند "عصمت اعظم" را به صورت شکل زنی در بیاورد، ظاهراً به بهترین شکل در می آورد که بهتر و زیباتر از این چهره در نظام هستی پیدا نمی شود . لذا مشابه چهره جناب صدیقه طاهره در عالم هرگز زنی پیدا نمی شود، چه اینکه مشابه چهره پیغمبر و امیرالمومنین هرگز در عالم پیدا نمی شود .
حال که این عصمت کبریای الهی را در حضرت صدیقه طاهره تجلی کرده است او آنچنان در حجاب قرار می گیرد که فقط امیر المومنین لیاقت دیدار همچنین جمالی را خواهد داشت، که به او گفتنند :"زهرای عزیز! اگر علی ابن ابیطالب نبود برای تو هرگز در عالم کفوی پیدا نمی شد". چون زن وشوهر باید کفو هم دیگر باشند.
*** لازم به ذکر است که مراد از حجاب، حجاب اسلامی و قرآنی یعنی چادر است.

حیانخ تسبیح ایمان است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم
یامن لا هو الا هو
متن سخنرانی استاد صمدی درباره وجوب حجاب از دیدگاه علم عرفان:

کل عالم و مقام عصمت عالم اگر به صورت یک شکل و یک بافت و صورتی در بیاید، قهراً به بافت انسان در می آید . همانطور که قوه خیال، حقایق آنسویی را مطابق با مناسباتی که بینشان است، با اشکال این سویی برای انسان پیاده می کند، قوه خیال عالم، عصمت نظام عالم را در نشئه طبیعت به صورت انسان شکل می دهد و چون عصمت بیشتر با اسم شریف (الباطن) سازگار است، لذا به صورت زن شکل می دهد، نه صورت مرد . چون مرد بیشتر با اسم "الظاهر" و زن بیشتر با اسم شریف "الباطن" در ارتباط است. لذا همان مقام اسم شریف "الباطن" آمده در شریعت و برای زن به صورت حجاب مطرح شده است.
این حجاب در حقیقت صفت خدا داشتن زن است، خداوند هم محجوب است. خودش فرمود: "از پشت هفت هزار حجاب دارید من را می بینید". اگر عدد را بالاتر ببرد باز هم حق است.
نه این که دین اگر به زن می گوید "تو حجاب را نگه داشته باش"، این العیاذ بالله جسارت به زن است این در حقیقت یک احترامی به زن است . به او می گوید : چون تو مطابق اسم شریف "الباطن" الهی پیاده شده ای، ما نمی خواهیم که تو در معرض دید هر کسی قرار بگیری، لذا محجوب باش. بگذار اگر دیگران می خواهند تو را ببینند از پشت حجابها ببینند. این حجاب برگرفته از حجاب حق است، لذا حجاب دژ زن است، چه اینکه برای خداوند دژ است. فرمود هر چه کوشش کنید نمی توانید حقیقت غیبیه ذات مرا ببینید، آنقدر محجوبم، آنقدر در حجابم، هر چه کوشش کنید و حجابها را خرق کنید و پاره کنید باز هم همچنان مرا در پشت حجاب باید ببینید. هرگز من کشف تام نمی کنم، حتی در قرآن هم کشف تام ذاتی نکرد. قرآن هم اگر چه خدا را به ما معرفی کرد، اما یا با الفاظ یا با معانی یا با صور. هم الفاظ حجابند و هم معانی و هم صور حجابند. از پشت حجاب ها خدا خود را معرفی کرد و الا حق آنطوری که حق است، برای خلق جلوه نمی کند، که اگر بخواهد بکند لازمه جلوه گری حق برای خلق بساط خلق را جمع کردن است .
زن تا موقعی که در حجاب است، حق است؛ موقعی که از حجاب در آمده است وجهه ی خلقی پیدا می کند. وقتی وجهه ی خلقی پیدا کرد، دیگر تواناییش شکسته می شود . این است که حجاب برای زن یک احترام است که زن بیشتر شبیه به خداوند شود. و اگر می خواهند "عصمت اعظم" را به صورت شکل زنی در بیاورد، ظاهراً به بهترین شکل در می آورد که بهتر و زیباتر از این چهره در نظام هستی پیدا نمی شود . لذا مشابه چهره جناب صدیقه طاهره در عالم هرگز زنی پیدا نمی شود، چه اینکه مشابه چهره پیغمبر و امیرالمومنین هرگز در عالم پیدا نمی شود .
حال که این عصمت کبریای الهی را در حضرت صدیقه طاهره تجلی کرده است او آنچنان در حجاب قرار می گیرد که فقط امیر المومنین لیاقت دیدار همچنین جمالی را خواهد داشت، که به او گفتنند :"زهرای عزیز! اگر علی ابن ابیطالب نبود برای تو هرگز در عالم کفوی پیدا نمی شد". چون زن وشوهر باید کفو هم دیگر باشند.
*** لازم به ذکر است که مراد از حجاب، حجاب اسلامی و قرآنی یعنی چادر است.
 
 
                                                                                                             حیانخ تسبیح ایمان است.

 

  



برچسب‌ها:

نظر

یه بنده خدا | 3:22 صبح - جمعه 90/11/21


و خداوند انسان را نیمی از جنس مرد و نیمی از جنس زن آفرید و فرمود: فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ آن هنگام که حضرت حق، روح اشرف مخلوقات را در کالبد این آفریدهی شگرف میدمید، به هر نیم موهبتهایی بخشید و هر کدام را نسبت به دیگری نیازمند نمود. فرشتگان درگاه الهی مأمور شدند به اینکه خاک خلقت زن را بیشتر غربال کنند تا نرمی وجود او بیشتر شود. اما برای مرد اینچنین نبود، چون مرد باید با زبری روزگار روبرو میشد و اندکی ضمختی در وجودش لازم بود.

 

باری تعالی زن را ریحانه خلق کرد و مرد را عماد. زن را گلی برای مرد و مرد را ساقه ای برای زن آفرید. زن به مرد جلال و شکوه بخشید و مرد به زن راست قامتی و ایستادگی؛ و هر دو مایه آرامش هم شدند. زن رنگ شد و عطر شد تا مرد خواستنی و دیدنی شود و مرد خار شد و ریشه شد تا زن از گزند باد و بید در امان باشد. زن جلوه ی احساس شد و مرد نماد اقتدار.

آنچه که از موهبت حیا و عفت و حجب در کاسهی دل زن ریخته شد بیش از مرد بود. به درون رگ مرد نیز رشک و تعصب و غیرت تزریق شد. محبت، عشق، دلدادگی، وفاداری، زیبادوستی و پاکدامنی نیز بین هر دو نیمه وجود بشر به یکسان تقسیم شد.

زن در کلاس صبر و ناز و انتظار شاگرد اول شد و مرد در کلاس تمنّا و نیاز و تلاش برای وصال. زن آموخت که چگونه دل برباید و مرد آموخت که چگونه دل به دست آرد. بشر موجود شریفی بود. رشد و تربیت این شرافت به زن سپرده شد و صیانت و حمایت از آن به مرد. انسان معصوم بود. عصمت در درون زن رشد یافت و مرد نگهبان خدا برای حفظ این معصومیت گماشته شد.

پس از خلق بشر، هر آنچه که رحمان آفرید از جنس محبت بود. از جنس عشق، از جنس زیبایی. آدمی آموخت که نیم خود را با این محبت و مهر میتواند به نیم دیگر پیوند زند. بشر فهمید که کمال از جنس مهربانی است و کامل بودن جز با عشق حاصل نمیشود.

اما مرد عصیانگر بود و سرکش. نگاه به هر سو داشت و میل به کشف و ادارک. پس حجاب چشم بر او واجب شد تا نگاهش فقط به سوی محبوب خود باشد. زن نیز چون لطیف بود و زیبا، میل به خودآرایی و نمایانگری داشت. پس حجاب تن بر او واجب شد تا گرفتار تبرج نشود. این شد که خداوند اول بار حجاب چشم را به سوی مرد نازل کرد و سپس حجاب تن را برای زن آفرید.
حجاب نیز آفرینشی از جنس محبت بود، چون با حجاب تمنای مرد از زن بیش از پیش شد. مرد خواهان آن چیزی بود که سهلالوصول نباشد و پوشیدگی زن را دوست میداشت. برای مرد آن چیزی ارزشمند بود که با تلاش و کوشش به دست آید.

با حجاب، متانت زن نیز بیش از پیش شد. چون زن خواهان خواهش مرد بود و حجاب باعث می;شد که زن خواستگار پیدا کند و خواستنی شود. زن دانست که رمز برتری جسم ظریف او بر درشتی هیبت مرد، نگاه متین است و اخم ابرو و کلام با صلابت. مرد نیز پی برد که راه ورود به قلب صاحب این متانت و سرسنگینی و صلابت، کرنش است و محبت و خواهش.

زن آموخت که باید به راحتی دستیافتنی نباشد، همچون مروارید درون صدف؛ و مرد فهمید که برای وصال به گوهر وجود محبوب، دستدرازی بیفایده است و اجازه و مراعات و طلب لازم است. زن فهمید که سر سرکش مرد را با حجب میتوان به سوی خود گرداند و مرد فهمید که حجاب نشانه علقه و مهر و وفای زن به اوست. حجاب اینگونه رمز شکلگیری محبت بین زن و مرد شد.


برچسب‌ها:

نظر

یه بنده خدا | 3:17 صبح - جمعه 90/11/21


نمی دونم تا حالا نیش زنبور رو چشیدی یا نه؟ 

 

وای که چقد درد و سوز داره دور از جونتون. یادمه یه روز که عطر گل محمدی زده بودم

 متوجه شدم یه زنبور دور و ورم می پلکه ! این دیگه از کجا پیداش شد،

چند بار خواستم دورش کنم اما نمی شد از سماجتش کفرم داشت در میومد ،

بعد از کلی تلاش یه دفعه نکته ای به ذهنم خطور کرد که تقصیر خودم بوده! چرا؟

چون من عطری زده بودم که اونو تحریک کرده بود

و هوسش رو بدون اینکه بفهمم به هیجان آورده بود

آخه معلوم بود که زنبور عاشق گل وعطر و من با زدن عطر توجهش رو جلب کرده بودم

خلاصه زنبور بود و عشق بازی با من !

منم که حوصله اداهاشو نداشتم و از این جلف بازیهاش به تنگ اومده بودم سعی

می کردم از خودم دورش کنم... تو همین گیر و دار

آخ سوختم..........!!! آره!

نیش عاشقانه زنبور بود که به بالای ابروی چشمم خورد و بعد یه قلمبه بزرگ

بالای ابروم ....مُردم از درد .....این هم سزای تحریک کردن زنبور...

به قول خدا جون : آنچه از بدی به تو می رسه از خودته

 

- حالا حرفم اینه...حرفم با تو ، دوستم، آبجی ام، خواهرم...

اگه  ادکلنی زدی یا خودت رو مثل گلی آرایش کردی و موهاتو انداختی بیرون 

و بیرون رفتی یقین بدون که پسرها و مردهایی رو به هوس میندازی

پسرهایی که چه بسا ممکنه از اخلاق و منش و...اونا متنفر باشی

 اما اونا تو رو ول نمی کنن و اگه خیلی بخوای ازشون به خاطر عفت و پاکدامنی 

 کناره بگیری نیششونو می زنن وصورت زیبای عفتت رو با ورم اتهام زشت می کنن

اما واقعا تو این سوز بدبختی، خودت هم مقصر نیستی؟

حرف خدا جون یادت نره : آنچه از بدی به تو می رسه از خودته


منبع:یادداشتهای یک دختر چادری



برچسب‌ها:

نظر

یه بنده خدا | 3:11 صبح - جمعه 90/11/21


   1   2      >