خداوند میل به خودآرایی و جلب توجه را در وجود زن قرار داده(1) تا او بتواند برای همیشه قلب شوهرش را در تصرف داشته باشد. حال اگر این میل به خودآرایی و تصاحب قلب، به خیابان کشیده شود از محدوده ی خانواده فراتر برود ، وضع به همانجا کشیده می شود که اشاره کردیم، هر وقت زن احساس کند این نوع لباس و آرایش برای جامعه عادی شده، لباسی انتخاب می کند که پوشیدگی کمتری داشت باشد و آرایش غلیظ تری بر چهره اش می نشاند تا باز هم بتواند توجه دیگران را به خود جلب کند. برای اینکه این میل، در خانواده و فقط برای شوهر محدود بماند(2) خداوند دستور داده زن ها موقع حضور در جامعه بدن شان را بپوشانند و هیچ آرایشی نداشته باشند مگر در مجالس زنانه ای که مرد نامحرمی در آن حضور نداشته باشد.
همانطور که وقتی در دیواره ی سد روزنه ای ایجاد شود ، به تدریج بزرگ و بزرگتر می شود تا جایی که کل سد را از بین می برد اگر در حجاب و پوشش،سهل انگاری صورت گیرد و قسمتی از آن نادیده گرفته شود به تدریج دامنه ی آن افزوده می شود تا جائیکه امروزه در مورد وضع زن ها و دخترها در بعضی از کشورها شاهدیم.
والبته در کشورمان هم چند سالی است که وضعیت ظاهری خانم ها تغییر کرده است و فرهنگ سازی هایی که از طریق متولیان فرهنگی جامعه می شود ، در پیدایش این موضوع بی تقصیر نیست .برای مثال نحوه ی پوشش خانم ها در بعضی از فیلم ها و آشنایی های غلطی که منجر به ازدواج می شود ، می تواند باعث دامن زدن به ناهنجاری های اخلاقی موجود شود.
در برخی از فیلم های خانوادگی و اجتماعی که طی این چند سال اخیر توسط صدا و سیما ساخته شده، جریان داستان به اینگونه است که دختر و پسری در دانشگاه یا محل کار همدیگر را می بینند و از هم خوششان می آید، بعد با هم حرف می زنند و قرار ملاقات می گذارند و تصمیم به ازدواج می گیرند. خانواده ی دختر یا پسر وقتی موضوع را می فهمند در ابتدا با ازدواج آنها مخالفت می کنند ولی در طی داستان و با شکل گیری بعضی اتفاقات، خانواده ها پی به اشتباهان می برند و اجازه می دهند آندو با هم ازدواج کنند اگر چنین روشی برای انتخاب همسر تبدیل به یک امر عادی شود ، دخترها و پسرها به محض اینکه همدیگر را ببینند و از هم خوششان بیاید ، با هم قرار ملاقات می گذارند به این بهانه که قصدمان ازدواج است. ولی هم من و هم شما می دانیم و هم همه ی آن دخترها و پسرها می دانند که چند درصد این ارتباطات به ازدواج منتهی می شود و چند درصد دیگر آن به ارتباط غیر شروع کشیده خواهد شد. و تازه از بین آنهایی که منتهی به ازدواج می شود، چند درصد ازدواج موفقی است؟ تقریباً هیچ!! تنها فایده ی این ارتباطات اینست که پسری از وجود یک دختر کامچویی کرده و او را رها کرده و سراغ دیگری می رود.
دختران عزیز ، خواهران گرامی!
یکی از کلماتی که در این دوران، ارزش و جایگاه واقعی خودش را از دست داده و در بسیاری از اوقات کاملاً بی ربط مورد استفاده قرار می گیرد «عشق» است. اگر پسری که با او قرار ملاقات می گذارید به شما گفت «عاشقت شده ام» مطمئن باشید دروغ می گوید. اگر می خواهید امتحان کنید. فقط کافیست به او بگویید با خانواده اش به خواستگاری بیاید. آن وقت می بیند که بهانه ها شروع می شود: «هنوز امکانات ازدواج را ندارم، هنوز به اندازه کافی تو را نشناخته ام، فعلاً آمادگی ندارم» و هزار جور بهانه دیگر، در صورتیکه عاشق، فقط منتظر اشاره معشوق است تا به وصال او برسد و در این راه از هیچ خطری نمی ترسد. متاسفانه در جامعه به قدری این روابط زیاد شده که هیچکس طعم واقعی عشق را احساس نمی کند. عشق که روزگاری جلا دهنده ی روح و دل و عاشق بود و آنچنان ارزشمند که درباره ی آن فرموده اند کسی که عاشق شود ولی عفت و تقوا پیشه کند ، اگر بمیرد ، ارزشی هم اندازه ی شهدا خواهد داشت، امروزه تبدیل به هیجانات جنسی شده (مگر در موارد بسیار نایاب و کم یاب) به همین دلیل است که امروزه هیچکس شعری از درد فراق و جدایی نمی گوید و هیچ مردی غزل عاشقانه نمی سراید...
عاشق و عفیف و کامروا باشید
برچسبها:
یه بنده خدا | 3:46 صبح - شنبه 90/11/22