جسمت را چند ميفروشي؟ به قيمت ناني
يا نان گران شده يا تو ارزاني
در شهر بي حساب چند مي خرند
لب هاي سرخ و غزل هاي شهواني
فصلي دوباره از آدميت نوشته اند
انسان غرقه در منجلاب حيراني
ديدي چگونه پاکي چشمان به غارت رفت
با خنده هاي عمودي و عشوه هاي پنهاني
دائم ز خود اين سوال مي پرسم
آيا لباسي نيست فاخرتر از "عرياني"؟!
(سيد محمد رفيع زاده)